نقی و سوء تفاهم با جبرئیل

جبرییل بر نقی وارد شد و گفت : «اقراء» . نقی که به عربی تسلط نداشت شروع به قر دادن نمود .ابولاشی نیز جوگیر شد و شروع به قر دادن کرد .

حسنین نیز که صحنه را دیدند گفتند ببینید کدامیک از ماها بهتر قر میدهیم و شروع به قر دادن نمودند …

جبرییل که صحنه را مشوش دید درغار را بست و تا مدتهای مدید با آنان جماع کرد .

نقی و سوء تفاهم

دانلود وحی از جبرئیل زیر پتو

روزی حضرتش پتو را روی سر خود کشیده و داشت در هپروت از جبرئیل وحی دانلود می کرد که سوسن این حال را دید و خطاب به حضرتش عرض کرد: آیا امکان دارد من نیز به زیر پتو بیایم؟ حضرتش که در حالتی عرفانی – هپروتی بود فرمود: بلی. 
پس از آن عسگری نیز همین خواهش را کرد و حضرتش پذیرفت و همینطور مهدی مخفی. پس از آنکه همه از حضور قدسی زیر پتو مستفیض شدند، حضرتش پتو را به کناری انداخت و فرمود: من و هرکس که با من در زیر این پتو هپروتی شد، یوم التنقیه بدون حساب و کتاب به بهشت نقوی وارد خواهد شد. پس از آن اهل بیت که برای حضور خود در بهشت نقوی ضمانت کافی دریافت کرده بودند، از هیچ جنایت و کثافت کاریی دریغ نکردند. این حدیث بعدها به حدیث کثیف نقا معروف شد!

امام نقی بنیانگذار صنعت موسیقی پاپ

ابن اسقول از پدرش و او هم از پدر بزرگش نقل می‌کند که زمانی که نقی به حرا رفته بودند، جبرئیل بر حضرت نازل شد و گفت «بخوان». حضرت فرمودند: «خواندن نمی‌توانم». جبرئیل گفت: «ما که علاف تو نبودیم از آن بالا بیاییم تا کویر سوزان حجاز. گفتم بخوان.» حضرت تو دروایستی گیر کردند و گفتند: «حالا که اصرار می‌کنی باشه:

خوشگل خانوم، ابرو کمون، چشم عسلی، سوسن خانوم

می‌خوام بیام در خونتون

نمی‌خوام بیای

حرف بزنم با باباتون

وای نمی‌خواد آقا»

و این چنین صعنت موزیک پاپ متولد شد.

شب خاطره انگیز امام نقی با جبرئیل

نقی وارد غار حراء شد جبرییل گفت بخوان .نقی گفت جبرییل جون شاد بخونم ؟ جبرییل گفت اره ، گل پری جون رو بخون .

نقی : گل پری جون

جبرییل : بله

نقی :دوسم داری

جبرییل :بله …..

ان شب نقی و جبرییل تا صبح به پایکوبی پرداختند و دلی از آب انگور در آوردند .

نقل است آخر شب جبرییل با نقی همخوانی کرد که نقی از این قضیه لذتی عمیق برد و ویدیوی ان را در یوتیوب گذاشت .

نقی و خاطره ها

بخوان ای نقی بسم ربک الذی کلک

امام (شت) در تاریکی شب و در دل غار مشغول ورزش مچ دست بودند که ناگهان صدایی از دل تاریکی برخاست:

بخوان ای نقی

نقی: چی بخونم؟

ناگهان صدای نفر دومی بلند شد:

بخوان آنچه را نفر قبلی بتو گفت

نقی: جبی تویی؟ تقلید صدا میکنی یا با کسی اومدی؟

– خاموش شو ای ملعون…گفتم بخوان

نقی: جبی ول کن نصف شبی. اون کیه باهاته؟ حوری اگه آوردی برسون که مچم افتاد از عصر تا حالا…

– ساکت شو ملعون. الان به سبک جدمان تو را گردن میزنیم تا آداب صحبت با ملائک را بیاموزی.

– احمق چرا سوتی میدی؟ مگه فرشته هم جد داره؟

– اوا راست میگیا. حالا چیکار کنیم؟

نقی: شما چقدر صداتون آشناست… اون چراغ من کو؟…..

– بدو بریم الان میاد سراغمون

– نه صبر کن ببینم. بذار یه سوژه بهش بدیم بینمون قضاوت کنه!

نقی: ای تف به روحتون. شما دوتا مارمولک اینجا رو از کجا پیدا کردین؟ چرا ولم نمیکنید؟

حسنین: غلط کردیم نقی جون… بیا ما به غائط خوری بیفتیم تو بین ما داوری کن….

نقی درب غار را از داخل قفل کرد و تا صبح صدای شیون و زاری از غار شنیده میشد…..

مخاطب وحی به امام نقی

روزی امام نقی سرخوش از امور دنیوی در اندرونی لم داده بود و با روشن خاموش کردن شمع بیت المال خود را سرگرم میکرد که بادی وزیدن گرفت وهنگام وحی منزل شد.

خدا : به امتت بگو از امسال روزه بگیرند و بدانند هروقت قرآن میخوانند من با آنها صحبت میکنم و هروقت نماز میخوانند آنها با من صحبت میکنند !

امام نقی: خدا جان پس وقتی در نماز مثلا سوره ی حمد قرعان شما را میخواندند ، اونوقت کی با کی صحبت میکند ؟

خدا : به قومت هر چی دوس داشتی بگو . ببخشید مزاحم شدیم یانق !

منبع شمع شخصی امام

معجزه خشتک دوزی امام نقی

نقل است روزگاری در سامرا قحطی خشتک امده بود و همه صحابه و مردم با خشتک های پاره روزگار می گذراندند جز امام نقی.آن روز ها دوران سختی برای ایشان بود زیرا این رو امام به غار نقا رفتند و مدت 8 روز و 2 شب در انجا ماندند و از خداوند تقاضای معجزه کردند. حضرت به مراد دل رسیدند و بالاخره معجزه خشتک دوزی به وی رسید و سالیان دراز امام خشتک میدرید و میدوخت و شاد بزیستند.

معجزه النقی/فصل قحطی/صفحه nام

شوخی خنک پیامبر با حضرت علی

یکی از داستان‌هایی که امام نقی از اجدادش نقل میکرد این بود که روزی پیامبر با امام علی نشسته و مشغول تناول خرما بودند. رسول اکرم به شوخی هسته‌های خرمای خود را درون بشقاب جلوی امام علی میگذاشت و میخندید. امام علی ابتدا با خنده پاسخ رسول اکرم را میداد اما به تدریج از این کار پیامبر ناراحت شد و ناگهان برآشفت و فرمود: میمون! مگه من با تو شوخی دارم؟ هسته‌هاتو برا چی تو بشقاب من میذاری؟ مگه مرض داری؟ پیامبر که بسیار جاخورده بود پاسخ داد: هوی!!! چیه بابا! خواستم شوخی کنم! نمیدونستم جنبه نداری چاقال! دیگه از چشمم افتادی! تو روز غدیر خم هم دیگه به عنوان وصی خودم معرفیت نمیکنم ببینم بعد از من میخوای چه گهی بخوری!

در این لحظه امام علی بلند شده و یک کف گرگی نثار پیامبر میکند و پیامبر نیز یک سیلی جانانه به امام علی میزند. خلاصه الله هم وقتی میبیند که این دو به جان هم افتاده‌اند، سریعاً این آیه را نازل میکند که: ای محمد! ما تو را فرستادیم که ملت را به فاک بدهی نه خودت را! به درستی که در فاک دادن خودت، زیانهایی بس عظیم نهفته است…

و خلاصه که نازل شدن این آیه باعث میشود تا محمد از سر آشتی درآید و ماجرا خاتمه یابد…

امام و قاطی کردن مباحث بعثت با شلم

در خبر است که جبرئیل بر امام وارد شد و گفت بخوان.

حضرت فرمود آخه دستم خیلی بده.

جبرئیل گفت: بخوان.

حضرت فرمودند: جهنم و ضرر. حالا که اصرار می کنی ۱۲۵ تا.

 

امام و قاطی کردن مباحث بعثت با شلم

هارور استوری اهل بیت

روزی خدیجه دوان دوان بر امام وارد شد و عرض کرد «به دادم برس یا نقی، شوهرم از دست رفت! چون همیشه در غار برایش غذا بردم که صدا و سیمایش را عجیب یافتم و از آن بدتر، گردن 360 درجه می گرداند.» امام به سرعت به غار شدند و محمد را دیدند که بر سقف راه میرود و «اقرا پقرا» میکند. پس امام ابتدا سعی در پاشیدن بول مقدسشان بر سر و روی محمد کردند اما چون فایده ای نداشت به محض اینکه محمد عرض کرد «فاک می» ، معراجی مختصر تا سقف کردند و چنان جماعی با او نمودند که نبوت و بعثت از یادش رفت.

«اگر امام بود» اون کتاب گالینگوره که رو میزمه….کدوم؟؟…بابا اون سیاهه….نیستش…د زهر مار، کوری؟؟

عوارض اکستازی و وحی الهی

از امام پرسیدند: یا ابن رسول الله اکستاسی چیست؟ گفت همانا هر کس برای پیامبر شدن و شنیدن وحی الهی به آن احتیاج دارد، و همانا جدم رسول الله در غار حرا هر شب اکس پارتی داشتند. (اکس نقی تاسی )